ما باید فکر کنیم که این دو مطلب را در ترازو بگذاریم در میزان بگذاریم، مسئله اینکه چی دادیم از دست و مسئله اینکه چی به دست آوردیم. ...آنچه ما [به] دست آوردیم این است که ما اسلام را در اینجا زنده کردیم.
پیشتر اسمی از اسلام بود و لیکن اسلام اصلش نبود؛ یعنی، اصلش دعوا با اسلام بود، میخواستند اسلامزدایی کنند؛ از بین ببرند همه این چیزها را، منتها با تدریج از اول نمیتوانستند بگویند ما قبولش نداریم، میگفتند ما قبولش داریم، لکن پایهها را. هی میزدند؛ یکی یکی میزدند. احکام اسلام را از بین برده بودند. همه کارهایی که کردند این طوری بود. و بحمد الله، الآن مردم اسلام را در این کشور میبینند و میبینند که همه آن فسادهایی که در خیابانها و در کابارهها و اینها بود، اسمی از آنها نیست.