بعضی قضایاست که انسان گمان میکند که این شرّ است، لکن به حسب واقع، خیر است. در این قضایای اخیر، که دولت جابر عراق تحمیل کرد بر ایران، باید بگویم: «الخَیْرُ فی ما وَقَعَ» «۱» برای اینکه چند مطلب را ثابت کرد: یکی اینکه ضد انقلاب در ایران شایعه میکردند که ارتش ایران ارتشی است که از بین رفته و دیگر نمیتواند در مقابل دشمنها مقاومت کند و شایعه افکنی میکردند، بلکه ابتداءً میگفتند که اصلًا ارتش لازم نیست، ارتش باید به هم بخورد و بعد از سر، یک مسائلی شروع بشود. در این جنگ تحمیلی، ثابت شد که ارتش نیرومند است و ارتش با سایر قوای مسلّحه با هم هستند؛ تفاهم دارند؛ با هم میجنگند و همه کسانی که در ارتش هستند، در راس ارتش هستند، وفا دارند. این خود یک خیری بود که جلوی شایعات را گرفت. ...
یکی دیگر اینکه منتشر میکردند و دائماً میگفتند که انقلاب در اول یک چیزی داشت: مردم با هم بودند و حالا دیگر نیستند با هم، با هم مختلف هستند. از این حرفهای نامربوط که هی دائماً میگفتند. باز در این جنگ ثابت شد که سرتاسر کشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابی باقی هستند و الآن از همه جاهایی که جوانهای ما هستند، از همه اقطار کشور، پیشنهاد میکنند که به جنگ بروند، لکن احتیاجی نیست الآن به جنگ آنها و اگر- خدای نخواسته- یک وقت احتیاج شد، آن وقت معلوم میشود که چه خواهد شد. اینها از اموری بود که خیر بود برای ما. ...
یکی از امور که باز خیر بود برای ما اینکه دولت عراق فهمید که با کی طرف است.
اینها دائماً هی پیش خودشان میگفتند که ما اگر- همچو خیالات میبافتند که اگر ما- حمله به ایران بکنیم، در همان حمله اول، دیگر کار تمام است و ما میرویم برای مرکز ایران و همه جا. حالا فهمیدند که نه، مساله این طور نیست. در عین حالی که ما باز به مردم اجازه ندادیم و آن بسیج عمومی را اجازه ندادیم، الآن مع ذلک، فهمیدند اینها که خیر، کاری از آنها بر نمیآید و اگر دولت ایران بخواهد، آنها را ان شاء الله، بزودی از بین میبرد.