تمام همّمان را صرف كنيم كه اين بيچارههايى كه توى اين زاغهها باز هم نشستهاند، اينها را از اينجا بيرون بياوريم، جايى برايشان درست بكنيم، آب و برق اين مملكت را درست بكنيم، خوب، الآن شما مىدانيد كه در بعضى از جاها هيچ ندارند. هيچ. بعضى از جاهايى كه ديروز يكى از آقايان كه آمده بود از طرف بختيارى و آنجاها، مىگفت مردم همه اخلاص دارند، اما هيچ ندارند. بعضى جاهاست هيچ ندارند. براى اين «هيچ ندارها» يك فكرى بكنيد، هى ننشينيد دعوا بكنيد، هى هم دنبال اين نرويد كه همان طورى كه در طاغوت مىكرد، شهرها را خيلى مزين كنيد و شهرها را خيلى بزرگ بكنيد و همه همّ دولت و همه بودجه مملكت خرج شهرها بشود و خرج شمال شهر بشود كه باز همان طاغوتيها از آن استفاده بكنند. براى اين پايين شهريها، براى اين بيچارهها- اسلام است؛ حكومت اسلام است- براى اينها فكر بكنيد.
همّتان را صرف اين بكنيد، نه صرف اينكه دعوا كنيد. «وقت» وقتى بنا شد كه به دعوا بگذرد، ديگر نمىرسد انسان؛ مجال ندارد ديگر بنشيند يك كارى بكند، يك طرحى بريزد براى اين ملت؛ براى اين بيچارهها.