این یک رشته طولانی قضیه مواد مخدر است که شما خیال میکنید که این قاچاقچیها همان یک کاسبهایی هستند قاچاقچی، بیحساب است مساله! من احتمال میدهم که این هم جزء همان حسابهایی است که آنها میکنند. آنهایی که میخواهند شما را بچاپند، آنهایی که نمیخواهند ایران به پای خودش بایستد. هر کشوری با جوانهایش به پای خودش میایستد. از یک راه جوانهای ما را معتاد کردند به این مخدرات که دیگر یک کسی که معتاد به هروئین شد دیگر آدم اسمش را نمیشود گذاشت! یک موجودی است که آنجا نفس میکشد، این نمیتواند مبدا یک کاری بشود، نمیتواند یک ادارهای را اداره کند، نمیتواند تفکر بکند در اموری که مملکتش احتیاج به او دارد. و همین طور مراکز فحشا که درست کردند، هر جا میرفتی یک مرکز فحشایی بود، جمع میشدند با هم. این اشخاصی که معتاد شدند به این، جوان است. جوان وقتی معتاد شد به این مراکز فحشا، همه چیزش میشود آن فحشا، این آن دیگر نمیتواند تفکر کند که مملکتش دارد چه میشود، نمیتواند تفکر کند که کی دارد مملکت را اداره میکند، چه جوری دارد اداره میکند؛ کاری به این کار ندارد. او فقط دنبال این است که ببیند که آن مرکز بهتر ارضا میکند او را، یا آن مرکز دیگر! دنبال همین است. یک عده کثیری از جوانهای ما را هم کشیدند در این مراکز. سینماهای آن زمان هم همین بود- حالایش را من نمیدانم- سینماهای آن زمان هم همین بود که کسانی که معتاد شده بودند بروند سینما، اینها دیگر نمیتوانستند فکر کنند؛ بنشینند فکر کنند که کشورشان به چی احتیاج دارد؛ کی دارد کلاه سرشان میگذارد. اصلًا همچو فکری در آنها نمیآید؛ چنان خیالی منعکس نمیشود. هر چه در ذهنش میآید آن پرده سینما و آن بساطی که آنجا هست. سینمایی که باید معلّم این جوانها باشد، مربّی این جوانها باشد، اصلاح کند اینها را، جوری درستش کردند که به فساد میکشاند آنها را.