اگر ملاحظه کنید، از همه کارهایی که در آن زمان انجام میگرفت، در زمان این پدر و پسر- در زمان پسر شاید بیشتر- در یک معنا مشترک بود و آن اینکه جوانها را بکشند به غیر آن طوری که باید تربیت بشوند.
این طور نیست که ما همچو ساده تصور بکنیم که بدون نقشه، قضیه این طور بشود که این قدر مشروبخانه در سرتاسر ایران باز باشد؛ و این قدر مراکز فساد در همه جا و خصوصاً تهران که به وضع وحشتناکی مراکز فساد، هر جوری که جوان میپذیرد برای آن فراهم کنند و دامنبزنند. نمیتوانیم ما باورمان بیاید که این مجلهها و این مطبوعات، این مجلههایی که هم جوان وقتی چشمش بیفتد به آن و هم وقتی بخواند- جوان است و به تباهی کشیده میشود- این بدون اینکه نقشهای باشد و اینها مِنْ باب اتفاق این جور شده باشد، مساله اینها نیست. یک طرحی بوده است که جوانهای ما را آنهایی که میخواهند، میتوانند، تربیت کنند، آنها را یک جوری کنند که نتوانند. از ایشان قدرت تربیت را بگیرند. یا اشخاصی را که خودشان میخواهند در دانشگاهها و در دبیرستانها و آنجا بگذارند به آن طوری که میخواهند تربیت کنند. و از آن طرف، تمام راههای تَعیُّش را به روی جوانها باز کنند که هر ساعتی که این بخواهد یک عیش و نوشی بکند برایش فراهم باشد، آسان باشد. و دامن هم به آن بزنند، تبلیغات هم بکنند- عرض کنم- اعلام هم بکنند و اینها را بِکشند به طرف آن، نتیجه چی میشد؟ نتیجه این میشد که این نسل جوانی که باید برای این کشور مفید باشد، این نسل جوان بیتفاوت باشد نسبت به مسائل جدّی.