قضیه دریا این بود که این جوانهای نورس و این دخترهای نورس در دریا بروند بریزند به جان هم و هر کاری میخواهند بکنند، نسل ضایع بشود؛ انسان ضایع بشود. یک انسان جوانی که چند ماه در اطراف دریا رفت و دو تا جوان با هم مخلوط شدند، این دیگر نمیتواند فکر بکند که نفت ما را وقتی میخواهند ببرند باید چه بکنم. اصلًا فکر این معنی در ذهن جوانی که فقط توجه به این دارد که یک شعر عاشقانه بخواند، و یک عاشق و معشوقی باشد! اصلًا فکر میرود سراغ یک مساله، مسیر عوض میشود. اینها روی نقشه کار میکنند. مِن باب اتفاق این جور نشده که دریا این طور باشد وسائل برایشان فراهم میکردند. از قراری که میگویند، همه وسائل را برایشان فراهم میکردند، تشویقشان میکردند. به همه این مسائل انحرافی تشویق میشدند. اینها برای این بود که جوانها را با هر ترتیبی که شده، با هر جوری که شده از مسیر زندگی خارج کنند، تا اینکه یک ملتی فقیر باشد و نفهمد الآن چیست. یک مملکت فقیر الآن ما داریم؛ و ملت نمیدانست چی هست...بانکهای خارج پر است از این ارزهای اینها و پولهای اینها. و جوانهای ما توجه به این مسائل نداشتند، برای اینکه توجهشان را منصرف کرده بودند به یک جای دیگر. یک روح جوان تازه رسی که الآن وقت شهواتش هست، اگر مسائل شَهَوی برای او به آن طور رایج بشود و مسائل جدّی به آن طور مَغفولٌ عنه «۳» بماند، بالاخره این جوان آن طور بار میآید. دیگر در زمان پیریش هم که به درد نمیخورد، کاری از او نمیآید. آن وقتی که نیروی جوانی است و باید به کار بیاید، آن وقت این نیروی جوانی منحرف است؛ که تهی شده از آنی که بوده و یک چیز دیگر جایش نشسته.مسائل دیگر زیاد هست، از قبیل همین مسائل غربی و غربزدگی، و اینها اینها هم بساط طولانی دارد.