آنها از نیروی انسانی میترسند. اصلًا از انسان میترسند. آنها تجربه کردهاند که در دوران سابق گاهی یک نفر آدم وقتی پیدا شد در مقابلشان ایستاد و منافعشان را مانع شد که درست به آزادی ببرند. و لهذا برنامه آنها- خارجیهایی که میخواهند استفاده از ما ببرند- این است که نگذارند انسان پیدا بشود و بهتر از همه چیز این است که نیروی جوانی را منحرف کنند از آن راهی که باید برود، بِکشندش به طرف فحشا؛ بِکشندش طرف سینمایی که آن برنامههای فحشایی را داشت. این از صبح که بیدار بشود تا پیچ رادیو را باز بکند موسیقی؛ تا تلویزیون را نگاه بکند آن مناظر بد و باز گوش و چشمش را مشغول کند. تا از منزل بیرون بیاید، راهش راه این باشد که یا اطراف دریا برود و آن بساط، یا دنبال مراکزی که مهیا شده و آسانش کردهاند و ارزانش کردهاند برود؛ و عادتش بدهند به این مسائلی که شَهوی است، به این مسائلی که مغز انسان را فاسد میکند، و همه مطلب این است که نگذارند تفکر کند در اموری که احتیاج به آن دارد، اگر جوانهای ما این طور عادت کردند که دائماً اذهانشان مشغول شد به آن چیزهایی که در سینما به آنها نشان دادهاند و آن چیزهایی که از رادیو شنیدهاند و آن چیزهایی که در خارج برایشان مهیا کردهاند، اینها تمام افکارشان متوجه به همان مسائل میشود، مسائل شَهَوی. شب که منزلش میرود با فکر همان مسائل در رختخوابش میرود، شب هم خواب اگر ببیند همان مسائل را خواب میبیند. وقتی هم بیدار میشود، اول چیزی که در ذهنش وارد میشود همان مسائل است. وقتی هم میرود سراغ یک کاری و اشتغالی، حواسش آنجاست تا کیْ وقتش بشود که برود سراغ آن مسائل، یک همچو موجودی نمیتواند در مسائل جدی فکر کند. اصلش فکرش نمیآید دنبال مسائل جدی. یک مغزی را که این طور تربیت کردهاند، این مغز نمیتواند اصلًا وارد بشود در یک فکر روز و فکر مسائل حیاتی و جدی، تمام افکارش متوجه به آن مسائل شهوانی و حیوانی است، این یک برنامه بوده. این همین طور اتفاق نیفتاده است که در این ممالک ما این طور، بیخود شده باشد، یا جوانها این کارها را کرده. این فکر، یک مسئلهای بوده است که روی یک نقشهای که از خارج دادهاند به اینها و طرح کردهاند، و اینها هم در خارج اینها را عمل کردهاند. این یک باب واسعی است که علاوه بر آن مسائل دیگری که دارند، یک باب واسعی است که از همه اطراف چشم و گوش جوانهای ما را از مسائل حیاتی ببندند، و به مسائل دیگر منحرف کنند.