اینهایی که بازی خوردند از خارج، یا بازی نخورده عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقی میکنند، ترویج فحشا میکنند، ترویج این کارهایی که جوانهای ما را به تباهی میکشد میکنند، اینها نتیجه کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان میگیرند. این فکرِ اینکه چه میگذرد به این مملکت، حکومتها چه میکنند با این مملکت، محمد رضا چه به سر این مملکت آورد، این فکر از توی کلّهها بیرون میرود. تمام توجه، تمام این مغز، مغز موسیقی میشود. به جای مغز جدّی، مغز لَهْوی مینشیند. باید یک آدمی باشد که به سرنوشت خودش فکر کند، این فکر را از او گرفتهاند. این آزادی است که «آزادی استعماری» باید به آن بگوییم. غیر آزادی است که در ملت باید باشد. آزادی است که از خارج وارد شده است و ماها را این طور کرده است؛ جوانهای ما را این طور کرده است. جوانها آنهایی که عادت بکنند، چند روز عادت بکنند به این کارها، به این عشرتها، به این چیزهایی که در سینماها میکردند و نمایش میدادند، این دیگر در فکر اینکه نفت ما را کی میبرد و آهن ما را کی میبرد و گاز ما را کی میبرد، این به این فکرها دیگر نیست. چه کار دارم، بگذار عیش و عشرتم را بکنم! مگر بیکارم که بروم وقتم را صرف کنم برای این چیزها. این طور ما را بار آوردند. تا جوانها را این نویسندگان بیانصاف ما نجات ندهند و آزادی سالم را ترویج نکنند و آزادی فاسد را جلویش را با قلم و قدم نگیرند، امید اینکه یک مملکت آزاد مستقل داشته باشیم را به گور باید ببریم.