مقصدِ آنهایی که اینها را پیش آورده بودند، در همه جاها که شما قدم میگذاشتید در آن، یک چیز نمایان بود که اشخاص عمیق آن یک چیز را میفهمیدند و آن اینکه نگذارند جوانهای ما رشد کنند. جوانهای ما را بار بیاورند به طوری که در قید این نباشد که مملکتش چه در آن میگذرد. اگر یک کسی عادت کرد که این مجلات را- که دیدید، دیده بودید، با آن عکسها و با آن مسائل- آن سینماها را که دیدند با آن بساط و امثال ذلک و آن تلویزیون آن وقت، و آن رادیوی آن وقت، و آن مدارس آن وقت، و آن کنار دریا رفتنهای آن وقت، و آن مراکز فحشای آن وقت، همه اینها در یک مطلب شریک بودند و [و آن اینکه] جوانهای ما را بیتفاوت کنند راجع به مسائل خودشان، یک جوانی که عادت کرد که هر روز برود یا هر شب برود در سینما و آن طور مسائل را ببیند، این دیگر فکرش نمیرود دنبال اینکه نفت ما را که میخورند، کجا میرود این نفت، این ثروت ما کجا میرود. اصلًا تو فکرش نمیآید این...
تمام این مسائلی که در این پنجاه سال اخیر اینها پیش آوردند، و خصوصاً در زمان این دومی که از اوّلی بدتر بود، تمام این مسائل دیکتهای بود که شده بود برای اینکه جوانهای ما را بیتفاوت کنند؛ هر چه سرشان میآید به من چه ربط دارد. آن که میرود در دریا با مثلًا چه، با هم آنجا بازی میکنند، اینها دیگر فکر اینکه مسائل روز چه هست، دولتها چه میکنند و این مرد خائن چه به سر ما آورد، اصلًا فکر این در ذهنشان نمیآید. این روشنفکرها و نویسندهها و آزادیخواهها- نه همهشان، بسیارشان- یا توجه به این ندارند که این برنامهها و آزاد گذاشتن این جوانها و این دخترها و این پسرها برای اینکه هر کاری دلشان میخواهد بکنند، این چه به سر این مملکت میآورد؛ یا توجه ندارند؛ یا میدانند و اجیر هستند؛ دنبال همان هستند.