جوانهای ما را همچو منقلب کرده بودند که نسبت به شما یک نحو دیگر فکر میکردند؛ چنانچه شما هم نسبت به آنها یک طور دیگر فکر میکردید و هر دو فکرها، فکرهای وارداتی تبلیغاتی بود. هم آن طوری که دانشگاه درباره شماها فکر میکرد «: یک مشت آخوند که همین حرفها.» و هم آن طوری که شما نسبت به دانشگاه که همچو به طور مطلق: «یک دسته فُکُلی نمیدانم کذا.» این هر دوی آن تبلیغات بود که جدا کنند. طبقه جوانی که بعدها باید مقدّرات یک مملکت را در دست بگیرد از شما جدا کنند. اصلًا برنامه این است که شما را از طبقه فعّال جوان جدا بکنند؛ یعنی طبقهای که روشن هستند و مرجع امور خواهند شد و شما را هم از آنها و آنها را هم از شما و دو قوّهای که دو قوّه مفکّره یک ملت هست، اینها را مقابل هم قرار بدهند تا کارهایشان همه خنثی بشود، نه دانشگاهی بتواند کار خودش را انجام بدهد کار صحیح، و نه شما بتوانید کار صحیح. شما را در مقابل هم قرار بدهند و خودشان هر کاری میخواهند بکنند؛ و ما راجع به قضایای آنها بیتفاوت باشیم؛ خودمان تو سر هم بزنیم. این یک برنامهای بوده است که اینها داشتهاند.