این معنا در امروز دیگر عملی نیست که یک دستهای آن بالاها باشند و همه چیزهایی را که بخواهند، به طور اعلی تحقق پیدا بکند؛ پارکها و اتومبیلها و بساط. یک دسته هم این زاغهنشینها باشند که اطراف تهراناند، و میبینید آنها را. این نمیشود، این نه منطق اسلامی دارد، نه منطق انصافی دارد، نه صحیح است. و اگر خدای نخواسته اینها صدایشان درآید، دیگر قابل خاموشی نیست. شماها باید یک فکری بکنید برای اینها. شما برای حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حیثیتتان، خودتان بنشینید با هم تفاهم کنید. دستههای دیگر هم که [پیش] من آمدند- از اصفهان یک دستهای آمده بودند- من همین حرفهایی که به نظرم میآید به آنها گفتم، که باید یک فکری خودتان بکنید که این تفاوت طبقاتی به این طور نباشد؛ یک تعدیلی بشود. اسلام تعدیل میخواهد؛ نه جلو سرمایه را میگیرد، و نه میگذارد سرمایه آن طور بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلک؛ و یکی شب برود پیش بچههایش نان نداشته باشد. نمیشود این؛ این عملی نیست. نه اسلام با این موافق است، نه هیچ انسانی با این موافق است.