یا آن حکومت که وقتی که میخواهد غذا بخورد، یک نان خشکی با نمک؟ شبی که صبح آن شب مولا امیر المومنین [به] شهادت میرسد، وقتی که به حسب نقل برایشان غذا میآورند میبیند که شیر آورده و نمک آورده [است] و نان، نانی که او میخورده نه نان سنگکی که شما میخورید؛ آن نانی که او میخورد، میفرماید- به طوری که نقل شده است- که چه وقت دیدی که من دو تا خورش داشته باشم که حالا آوردی؟! رفت نمک را بردارد، در نقل است که قَسمش داد به جان خودش که شیر را بردارد؛ شیر را برداشت. دو لقمه با نمک میل فرمود. و صبح آن روز هم به شهادت رسید. و هیچ هم نگفت؛ هیچ هم نداشت. یعنی چیزهایی تهیه کرده بود با دست خودش لکن همه وقف بود. بعد از آنکه آن نهر بزرگ را با فعالیت خودش با دست خودش حضرت امیر حفر کرد، وقتی که آب بیرون آمد فرمود: بَشِّرِ الْوَرَثَهَ لکن برای ورثه هم نگذاشت، وقف کرد. آیا آن طرز حکومت بهتر است، [یا حکومتهای جائر] آن حکومتی که رسول الله کرد بهتر است، که وقتی که تو [ی] مجلس، توی مسجد نشسته بود و مردم و اصحاب هم نشسته بودند، میآمدند میگفتند کدام یکی از شما پیغمبر است، کدامتان هستید؟ یا آنکه وقتی تشریفات طوری است که همه میفهمند دارای این تشریفات، عبارت از حاکم است؟! حکومت اسلام این است. البته ما نمیتوانیم یک همچو حکومتی درست کنیم، ما قادر نیستیم، لکن میتوانیم یک مقداری نزدیک بشویم به آن حکومت. میتوانیم دست دزدها را قطع بکنیم. و تا حالا بحمد الله عمدهشان قطع شد دستشان. عمده آنهایی که سران قوم بودند و ذخایر ما را بردند و در بانکها گذاشتند، عمده آنها دستشان دیگر از بردن زیادی قطع شد. و امید است که دست ما برسد و ما بگیریم از آنها؛ این که دزدیدهاند و بردهاند، بگیریم از آنها.