مردم گفتند نمیخواهیم سلطنت را. همه مردم گفتند. اگر میخواهند، اگر میگویند همه نگفتند، یکی را پیدا کنند- غیر آنهایی که در دستگاه خودت هستند و پول میگیرند- بروند بازار، دور بازار برگردند بگویند آقا شما کدام یکیتان این رژیم را میخواهد، اگر یکی را پیدا کردی؟! همه بازارهای ایران به اختیار شما، همه دهقانها به اختیار شما. هر چه رفتید به دهقانها گفتید که خیر این آخوندها اگر بیایند روی کار شما دیگر کارتان زار است، از شما گوش نکردند برای اینکه آخوندها کار اینها را زار نمیخواهند بکنند؛ آخوندها میخواهند اینها را از این نکبت بیرون بیاورند، از اینکه گول خوردند بیچارهها، از این نکبت بیرون بیاورند. و من کراراً گفتهام این معنا را که اگر چنانچه اختیار دست ما بیاید این طور نیست که ما اینهایی که ده تا دِه، صدتا دِه داشتهاند، دِههایشان را برگردانیم. اینها حساب دارند، اینها سالهای طولانی حساب باید پس بدهند. اینها میآیند به این کشاورزها، دهقانها به اصطلاح خودشان میروند تبلیغات میکنند که اگر چنانچه چه بشود، چه بشود. آنها شما را شناختهاند! تا حالا چه کردید برای آنها؟ تا حالا اینها را به بدبختی انداختید. چرا آمدند اطراف تهران توی این زاغهها زندگی میکنند؟ ما میخواهیم اینها را دستشان را از این زاغهها بگیریم بیرون بیاوریم؛ ما میخواهیم این انگلی که ایران دارد، که انگلِ غیر است، بسته به غیر است، از این بستگی بیرونش بیاوریم. ما حرفمان ابهامی ندارد.