اقلًا پنجاه و چند سال، و 2500 سال هم جلوتر، کوشش کردهاند تا اینکه خراب کنند. هیچ برای آبادی کوششی نکردهاند. منتها یک کسی خراب میکرد و نمیگفت که من دارم آباد میکنم؛ این محمد رضا خراب میکرد و فریاد میکرد که ما میخواهیم به «تمدن بزرگ» برسیم! ما را عقب راندند. فرهنگ ما عقب است الآن. اقتصاد ما سالم نیست. درست ان شاء الله میشود. و همه چیز ما خراب است. همه جا خراب. هی وعده دادند! الآن از هر طرفی که از ایران میآیند اینجا پیش ما، تقریباً هر چند روز یک دفعه یک گروهی از اطراف میآیند، همه شکایت از اینکه ما هیچی نداریم. نه بهداری داریم، نه اسفالت داریم، نه چی داریم. من گاهی به آنها میگویم که آقا، شما خیال نکنید که شما هیچی ندارید؛ تهران هم ندارد. در تهران این زاغهنشینها را بروید ببینید که اینها هم هیچ ندارند، یک تکهای از تهران است که چیز دارد. این بیچارهها و مستضعفینی که اطراف تهران الآن خیمه دارند، و نمیدانم، کپر «۱» دارند، و امثال ذلک، آنها هم هیچی ندارند. اینها کوشش کردهاند به اینکه نگذارند یک مملکتی آباد بشود. با اسم اینکه میخواهند «تمدن بزرگ» درست کنیم بکلی خراب کردند. ان شاء الله باید بعد از اینکه اساس مطلب درست بشود، به اینها رسیدگی بشود.