الآن زراعت ما و کشاورزی ما بکلی منهدم است. و باید آقایان توصیه بکنند در مجالسشان، در مساجدشان توصیه بکنند، اشخاص بفرستند به اطراف که مردم را آگاه کنند که کشت و زرع بکنند که احتیاجمان از خارج برطرف بشود. مملکت ایران که یک ناحیهاش ممکن بود برای تمام ایران کافی باشد، مثلًا آذربایجان اگر چنانچه کشت بشود ممکن بود برای ایران کافی باشد، حالا همه چیزش از خارج میآید. یعنی این «اصلاحاتی» که اینها به خیال خودشان کردند، عالماً عامداً فاسد کردند نه اینکه اشتباه کردند. آن مردک آمد گفت من اشتباه کردم! «۲» لکن تعمد کرد در امور؛ این طور نبود که اشتباه باشد. عالمِ عامد بود در خراب کردن این مملکت: کشاورزی را عالمِ عامد بود که به صورت «اصلاحات ارضی» به فساد بکشاند؛ «مامور» بود برای اینکه مملکت ما را بازار قرار بدهد برای دیگران، و ما باید از دیگران وارد کنیم و ما بازار آنها باشیم. اگر چنانچه این مرد نبود مملکت خودمان برای خودمان کافی بود لکن این مرد- یا نامرد- به واسطه آن نوکری [ای] که داشت، «ماموریت» ی که برای وطنش داشت- مامورش کرده بودند بیاید و این وطن را از بین ببرد و برد و رفت منتها همه چیزهای ما را برداشت و رفت