حالا که منزوی هستیم چه هستیم؟ حالا که منزوی هستیم جوانهای ما ایستادهاند و سفارت امریکا را گرفتهاند و پنجاه و چند نفر جاسوسها را گرفتهاند و نگه داشتهاند. البته انسانی هم با آنها رفتار کردهاند. آن طوری که به من دائماً رسیده این است که خیلی خوب با اینها رفتار کردهاند و اخلاق اسلامی هم همین است. حالا که منزوی هستیم اینکه بازارمان سر جایش هست با عزّت و احترام. هیچ کس به ما نمیتواند ظلم کند. هیچ کس نمیتواند بگوید بازارتان را ببندید یا با الزام بازار را ببندند. هیچ کس نمیتواند بیاید بگوید چهارم آبان است بیرقها را همه جا بزنید و باید همچو بشوید، هیچ. حالا که منزوی نیستیم خودمانیم، مستقلیم. انزوا اگر پیدا شد، انسان خودش را بهتر پیدا میکند. دیروز چند تا، دو- سه تا جوان آمدند و یک تفنگی را، که من خوب نمیشناسم تفنگ چه هست، آوردند نشان دادند، گفتند: این را ما خودمان درست کردیم. وقتی هم به ارتش نشان دادیم گفتند صحیح است و خوب است و وسایل را فراهم میکنیم. این برای این است که چنانچه ما منزوی نبودیم، هیچ وقت به فکر این کار نمیافتادند. شما که حالا به خیال اینها منزوی هستید، شما الآن در فکر این هستید که خودتان کارهای خودتان را انجام بدهید. منزوی نبودن؛ یعنی، متّکل بودن به غیر؛ یعنی، اسیر بودن. منزوی هستیم؛ یعنی، ارتباطمان با دیگران قطع است و ما نوکر دیگران نیستیم.
آنها هی میآیند به ما میگویند که بیا روابطمان را درست کنیم