ین دانشگاه اسلامی که آقایان میخواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتی کردهاند، خیر، قضیه قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المومنین- سلام الله علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المومنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمیماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، اشهد ان لا اله الا الله؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمیشود، قرآن، الحکم للَّه، نمیشود، نمیشود، نمیشود. ... مگر میشود با دانشگاه اسلامی، اسلام را شکست داد. مگر ما میگذاریم شما «دانشگاه اسلامی» درست کنید. ما تفسیق میکنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها میتوانند که اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط میکند آن وزارت فرهنگی که دخالت در امر دیانت و اسلام میکند. مگر ما میگذاریم این مطالب بشود. مگر خمینی بمیرد؛ نعوذ بالله مراجع اسلام هم خدای نخواسته، از بین بروند. وقتی رفتیم ما دیگر تکلیفی نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگی [را] از سر گرفته است، «بارَک اللهُ فیکم»! ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمینشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمیگردد.