در ایران بنا بر این بوده است که یک فرهنگ وابسته، فرهنگ «وابسته» به معنای اینکه یک فرهنگی داشته باشیم ما، دانشگاه داشته باشیم، نگویند دانشگاه نداریم، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، همه این الفاظِ موافق با فرم تمدن، الفاظش را داشته باشیم لکن محتوا نداشته باشد که صورتْ شبیه تمدن ولی تو خالی! از اولی که مدارس در ایران- مدرسهای که میخواسته که یک رشدی بکند- در ایران تاسیس شده- از اول این طور بوده منتها به این فساد نبوده- از اول این طور بوده که بنا بر این بوده است که نگذارند یک فرهنگ به معنای واقعی در ایران تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آنها میدانستند که اگر یک فرهنگ حقیقی واقعی و یک تحصیلکردههای صحیح در ایران پیدا بشود، مزاحمت خواهند کرد؛ با مقاصدی که آنها دارند و با منافع آنها، که منافعشان چپاول کردن مال این ملت است، مزاحمت دارد. اینها از اول نقشه را جوری کشیدند که این فرهنگْ یک فرهنگ که قابل این باشد که این جوانهای ما را ترقی بدهد و یک جوان فرهنگی صحیح بار بیاورد، از این مانع شدند. و حالا دیگر به آن شکوفایی، مسئلهای که آنها خواستند، درآمده که اصلش هیچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معنای واقعی ندارد؛ و جوانهای ما را عمرهایشان را دارند ضایع میکنند. یعنی رفتن در این دانشکدهها و در این دانشگاهها جز تضییع عمر معلم و متعلم چیزی نیست. معلمها هم این را میدانند، متعلمها هم این را میدانند- همه میدانند لکن وضع این طوری است.