این نیروی مهم مملکت ما، که عبارت از نیروی جوان است، این را از بین بردند. دیگر این نیروها را همه را به هدر دادهاند. این جوانهایی که در خارج آمدند در همین قضیه نیروی اتمی و انرژیِ- نمیدانم- کذا، اینجا کار میکنند در خارج، اینها پیش من آمدند، دو دستهشان آمد- یک دستهشان هم زیاد بود جمعیتشان آمدند- یک دستهشان میگفتند که، همه در این متفق بودند که این کار، کار لغوی است که دارند میکنند! کار بیخودی است برای اینکه این معنا را میگویند درست میکنیم برای اینکه اگر نفت باشد کذا؛ بعد از این، نفت تا بیست سال دیگر فرض کنید هست، تا بیست سال دیگر اینها دیگر نیست. اصلًا این کار، کار غلطی است. و مهم آن است که اینها میگفتند به اینکه ما را نمیگذارند تحصیل کنیم! ما را در یک حد پایین نگه داشتهاند، نمیگذارند بالا برویم. تحصیلات ما در ایران زیادتر از این مقداری است که حالا اینجا [به] ما [تعلیم] میکنند! ما را آوردهاند اینجا در یک سطح پایینی نگه داشتهاند برای اینکه ترقی نکنیم. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. در داخل ایران و دانشگاههای ایران نمیگذارند که [رشد کنند] یعنی برنامه یکجور برنامهای است که اینها را در یک حد معینی نگه دارند. برنامه استعماری است. یک فرهنگ وابسته ما داریم. ما یک فرهنگ مستقل نداریم. [با] این فرهنگ وابسته به دولتهای استعماری میخواهند که [نسل جوان] را همین طور عقب مانده نگه دارند. آن آقا که میگوید که من [به] «دروازه تمدن بزرگ» [رسیدهام]! به دست این آقا این جوانهای ما الآن در مرتبه پایین قرار گرفتهاند و هیچ نمیگذارند اینها ترقی بکنند.
این هم فرهنگ ما که فرهنگ استعماری و عقب نگه داشته شده [است] که نگذارند جلو برود. نه طبیب یک طبیبِ تام و تمامی باشد، نه یک مهندس درستی از کار در آید، یا- نمیدانم- نه یک [متخصص] دیگری. تمام اینها را. اصلًا مملکت را از حیث قوه نیروی جوان فلج کردهاند. الآن ما نیروی جوان نداریم.