یعنی به اندازه احتیاج ایران فروش برود، به اندازه اداره مملکت فروش برود، منهای دزدیهای این خانواده و کسانی که از قِبَل آنهاست منهای آن، به خرج مملکت برسد، ما تا دویست سال دیگر هم شاید نفت داشته باشیم. تمام میشود!؟ خوب اینها دارند تمام میکنند، ایشان میگوید: تمام میشود. کی تمامش میکند؟ تو تمامش میکنی؛ بعدها ما چه بکنیم؟ این ملتی که چند وقت دیگر به قول ایشان نفتش را دادند به غیر و تمام شد، زراعتش هم که از بین رفت، بعدش ما چه بکنیم دیگر؟ این ملت ضعیف چه بکند؟ «صنعتی میخواهیم بکنیم»! آقا صنعتی، قضیه صنعتی نیست، گول نخورید؛ قضیه ذوب آهن نیست، قضیه درست کردن مطلب نیست، قضیه پایگاه درست کردن برای شوروی است. میخواهند که عمال شوروی که اینجا میآیند، راحت بیایند و همه کارها را انجام بدهند. گاز ما را که دارند آنها میبرند، نفت ما را هم که دارند آنها میبرند، بعد نه گازی است و نه نفتی است و نه [درآمدی]، نه زراعتی است و نه هیچ چیز. این ملت باید چه بکند، معلوم نیست. اینکه این میگوید که من اگر بروم همه ایران را تلِ خاک میکنم؛ این، حالا این کار را کرده است؛ اگر بماند بدتر تلِ خاک میکند ایران را. اگر برود باز ممکن است که اشخاص صحیحی، امینی، بیایند سرِ کار، و نفت ما را حفظ کنند که برای خودمان باشد، زراعتمان را سر و سامانی به آن بدهند. اگر ایشان خرابکاری که دارد میکند، خرابکاری کند و گورش را گم کند و برود، به نفع ما هست.