منتها شما خرابی بانک را بهتر از آنهایی که کشاورز هستند میدانید؛ کشاورزها خرابی کشاورزی را بهتر از شما میدانند و هر کدام، هر قشری خرابی محل خودشان را احساس کردند و بهتر میدانند.
گام اساسی برای بازسازی کشور
لکن حالا باید چه کرد؟ اگر بنا باشد که حالا ما بنشینیم و هی کلیات بگوییم که باید چه بشود، باید چه بشود، این کار را از پیش نمیبرد. باید شما که در بانک هستید، و کارمندان بانک هستید مشغول بشوید [به] درست کردن بانک؛ در کشاورزی چه میگذرد خودشان میدانند. البته گفتن خوب است، باید موعظه کرد، گفت؛ اما نه این است که شما همه مسائل مملکت را بگویید. من هم میدانم همهاش خراب است اما تکلیف چی است؟ تکلیف این است که شمایی که میبینید بانک مرکزی- که شما کارمند آن هستید- این آشفتگی دارد به تباهی کشیده شده است، کوشش کنید این را اصلاحش کنید. شما اینجا را اصلاح کنید؛ آن کسی هم که میبیند که اداره کذا خراب است، آن هم مشغول درست کردن آن است. الآن شهردار تهران اینجا بود با یک دستهای از کارمندهایش. خوب، آنها هم همین شکایتها را دارند. لکن آنها هم باید مشغول بشوند به همان شهرداری و خدمت به شهر؛ نه اینکه همهمان بنشینیم کلیات را بگوییم، و دردها را بگوییم و درمانش را از خدا بطلبیم! نه، باید همهمان کار بکنیم.