ما را به کویت راه ندادند، یعنی راه ندادند که من از این دروازه کویت بیایم رد بشوم آنجا سوار شوم به طیّاره و بروم؛ این قدر هم راه ندادند! گفتند از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. وقتی هم عراق آمدیم دیدیم که ... من فکر کردم که ما هر جا برویم همین صحبتها هست؛ برای اینکه اینها همه مربوطند به هم، یک سیاست است، اینها همه پشت او ایستادهاند. ما دیدیم که خوب، حالا برویم در خارج. خارج آمدیم و آنها هم پشیمان شدند. ما آمدیم آنجا. جو آنها آنجا ... من متشکرم از این جوانهای عزیز ما که از همه جاها آمدند احوال از ما پرسیدند؛ مجتمع شدند، حرفهای ما را شنیدند؛ منتشر کردند مصاحبات ما [را] در آنجا. گاهی همه جا منتشر میشد. و این یک راهی برای پیروزی ما بحمد الله بود.