شما شبها خیلیهاتان، یا همهتان، تا صبح بیدارید، آن وقتی که جوان باید بخوابد در بستر، شما ایستادهاید و تفنگتان به دوشتان است، این اگر برای خدا نباشد برای کی هست؟ کسی زور نگفته به شما. یکوقت این است که یک صاحب منصب ایستاده آنجا و تفنگش را کشیده میگوید باید بایستید اینجا؛ آن برای خدا نیست؛ برای صاحب منصب است، برای تفنگ است. کسی حالا به شما فشاری نیاورده که پا شوید بایستید تا صبح. این «للَّه» است. برای خدا. جوانی که باید در دل شب بخوابد، اقتضای جوانی این است که بخوابد، شما نمیخوابید، تفنگ را به دوش کشیدید و خودتان را در معرض هلاکت گذاشتید. شیاطین باز دنبال هستند که خدای نخواسته بزنند؛ و شما ایستادید و دارید از اسلام طرفداری میکنید، این برای خداست. اگر برای خدا نبود، چه کاری بود که انسان خوابش را بگذارد کنار و بیاید در یک جایی که معرض خطر است، از مورد اطمینان، از معرض امان، از خواب دست بردارد بیاید در معرض این خطر و خواب عزیزش را از دست بدهد. این نمیشود غیر از خدا. زور هم که نیست. هیچ کس هم به شما نگفته، فقط یک قدرت در شما هست، آن قدرت ایمان است، این را حفظش کنید. این همان است که شما را تا اینجا پیروز کرده است.