البته باید همه امور بر نظام و نظم باشد. وقتی که پایه امور بر نظم بنا شده باشد- و حفظ نظم از واجبات الهی است- باید در قوّه قضایی هم این نظم محفوظ باشد؛ یعنی، این طور نباشد که قاضی یک روز بخواهد بیاید، یک روز هم دلش بخواهد نیاید. این یک؛ یا باید در استخدام، استخدام الله برآید و وظیفه شرعی- الهی خودش بداند که باید روی موازینی که هست، ساعاتی که تعیین شده است برای کار، کار بکند و اگر نخواهد هم این کلمه «استخدام» را قبول بکند، یا اصلش تصدّی نکند، یا ملزم بداند خودش را به الزام شرعی که اگر آمد نظام را حفظ کند. اگر بخواهد وارد بشود و بینظم باشد- من یک هفته دلم نمیخواهد بیایم، الزامی که من ندارم. نمیخواهم- یک همچو آدمی؛ اصلًا از اول وارد نشود. اگر میتواند که روی موازینی که تعیین میشود و شورای قضایی تعیین میکند، عمل بکند؛ ملتزم به این باشد که این عمل تا آخر روی موازین باشد، و هر روز هم خودش را عاجز از این داشت، خوب برود پیش شورا و استعفا بدهد. اما متصدی باشد و بینظم متصدی باشد، این صحیح نیست. باید یک مملکتی همه چیزش نظام داشته باشد. همان طوری که اگر در شهربانی بخواهند اینهایی که پاسبان هستند بگویند که ما امروز میخواهیم نیاییم، امروز میلمان کشیده است که منزل باشیم، این نمیشود. این پاسبان نمیشود و این شهربانی هم نمیشود. در سایر ادارات هم یک ادارهای بگوید که من امروز نمیخواهم بیایم، این خواستنی نیست. کسی که یک امری را تصدّی کرد، باید نظامش را حفظ بکند.
آقایان هم، که از همه قشرها از حیث کار اهمیتشان بیشتر است، باید این نظام را حفظ بکنند و همین طوری که در سایر جاها یک نظامی هست، و بدون نظم یک امری تحقق پیدا نمیکند- یعنی، فاسد میشود- باید نظام را حفظ بکنند و هر چیزی را که تقبّل کردند، با نظم و با ترتیب، آن را اجرا بکنند و عمل بکنند.