من که حالا آمدهام به شما عرض میکنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدمشدنْ مرحوم آقای حاج شیخ میگفت محال است! من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است، و شما وقتی به سراغ بنده میآیید اینجا حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض میکنم تا جوان هستید میتوانید یک کاری انجام بدهید. ریشههای فساد در قلب جوان ضعیف است؛ هر چه بزرگ شد ... آن روایت را ملاحظه کردهاید؛ من سابقاً [در احادیث] دیدهام که قلب انسان نقطه سفید است؛ بعد که چیز میکند، گناه میکند، نقطه سیاهی پیدا میشود؛ و هر چه گناه زیاد بشود، سیاهْ سیاهتر میشود. این جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است، لکن وقتی که وارد شد در این جامعهها، وارد شد در این چیزها، کم کم- خدای نخواسته- ابتلائات پیدا میکند. دائماً یک کاری میکند؛ یک شب و روزی از او نمیگذرد الّا اینکه یک کار- نعوذ بالله- خلافی میکند. خوب، این یک نقطه سودا در قلبش پیدا میشود؛ نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است. کم کم آن نقطه سیاه زیاد میشود؛ وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است، او نمیتواند به این زودیها این قلب را برگرداند به حال اول؛ لکن شما جوانها میتوانید؛ قدرت دارید؛ قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این امور در شما ضعیف است الآن. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم، بروی به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان زیاد میشود؛ قدرت هم کم میشود. به سن پیری که رسید نمیتواند دیگر؛ از او نمیآید توبه.