در قضیه عراق اگر چنانچه این مجاهدات علمای عراق نبود ... پسر سید در جنگ کشته شد- پسر مرحوم آقا سید محمد کاظم در جنگ کشته شد. علمای اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله. مرحوم آقای خوانساری- آقای آقا سید محمد تقی خوانساری- رضوان الله علیه- به حبس رفت یعنی [انگلیسیها] گرفتند اسیرش کردند. با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند در خارج، که ایشان میفرمود که ما را میشمردند: یک، دو، سه، چهار، تحویل یک کسی میدادند؛ آن وقت میگفتند اینها آدم میخورند، اینکه میشماریم برای این است که اینها آدمخورند! و رعایایی بودند که- در جاهایی بودند که- آدم میخورند و ما میشماریم که مبادا شما را بخورند! قضیه عراق را میرزای شیرازی دوم، این شخص عظیم الشان، این شخص بزرگ، این شخص عالِیُ المقام در علم و در عمل، این نجات داد عراق را. او حکم جهاد داد و فرستاد اینها را به [جنگ] و- عرض میکنم- آن وقت هم تبعیت میکردند عشایر از علما؛ مثل حالا نبود، تبعیت میکردند. عشایر آمدند خدمت ایشان و ایشان حکم داد، حکم جهاد داد. جهاد کردند، کشته دادند، کشته شدند، چه کردند و چه کردند تا مستقل کردند عراق را. اگر نبود حالا ما اسیر بودیم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بودیم. آن هم با جدیت علما واقع شد.
این علمای عراق را که تبعید کردند به ایران، برای مخالفتی بود که میکردند با دستگاهها. مرحوم آسید ابو الحسن و مرحوم آقای نائینی و مرحوم شهرستانی و مرحوم خالصی، اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران، برای این بود که اینها بر خلاف اینها صحبت میکردند، خلاف این دستگاهها حرف میزدند؛ از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم.