ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل رضا خان

سخنرانی در جمع روحانیون درباره قدرت روحانیت و خدمات علمای شیعه‌
۱۰ آبان ۱۳۵۶/ ۱۸ ذی القعده ۱۳۹۷ «۱»
روحانیت,
ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل رضا خان

مرحوم مدرس- رحمه الله- خوب، من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد؛ در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهی، آن رضا خان قلدر ایستاد و در مجلس بود ... ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل می‌کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را گاهی خودش می‌راند، تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد. و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان- رضوان الله علیه- مکرر رسیدم. ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلًا از اول موضوعش‌ منتفی شد. بعد ایشان وکیل می‌شد. هر وقت هم که ایشان وکیل می‌خواست بشود، وکیل اول؛ در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها می‌ایستاد و صحبت می‌کرد، و اشخاص دیگری از قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که می‌ایستاد و بر خلاف ظلم، بر خلاف تعدیات آن شخص، صحبت می‌کرد. یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد برای ایران و سربازش هم- سالداتش «۱۶» هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه می‌خواستند، این تو [ی‌] تاریخ است) یک مطلبی را می‌خواستند که تقریباً اسارت ایران بود و می‌گفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رای مخالف داد. بقیه جرات پیدا کردند و رای مخالف [دادند]؛ رد کردند اولتیماتوم را. آنها هم هیچ غلطی نکردند. بنای سیاسیون هم همین معناست که یک چیزی را تشر می‌زنند ببینند طرف چه جوری است؛ اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، اینها عقب می‌زنند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت، اینها هم جلو می‌آیند. حیوانات هم همین جورند. حیوانات هم همین خصوصیات را دارند که اول می‌آید جلو ببیند این چه آدمی است. اگر این آدم ایستاد دستش را بلند کرد، فرار می‌کند. اگر این فرار کرد، دنبالش می‌کند. این خوی حیوانی است. آن هم باز یک روحانی بود که در مقابل یک همچو قدرت بزرگ، یک چنین قدرتِ شورویِ بزرگ ایستاد. به اصطلاحِ آن، با دست لرزان گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم؟ رای مخالف داد، دیگران هم جرات کردند رای مخالف دادند.