ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مىخواهيم خودمان روى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم، و خودمان بخوريم. شمايى كه آقاى امريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف، دستت را گذاشتهاى و همه مخازن ايران، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مىبريد؛ شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مىخواهد چه [اداره] مىكنيم. مىگويد: نمىتوانيد! خوب به تو چه؟ من عبايم را نمىتوانم درست بپوشم، به شما چه ربط دارد؟ حالا شما بياييد عباى من را بگيريد، چون من نمىتوانم عبايم را بپوشم؟ و حال آنكه دروغ مىگوييد؛ شما نمىگذاريد.