دو جناح بود که این دو جناح بیشتر از هر چیزی مورد توجه مخالفین ما بود؛ مخالفین اسلام بود: یکی جناح «روحانیت»؛ یکی جناح «فرهنگ». این دو تا قوه را اینها میدیدند که این دوتاست که میتوانند یک مملکتی را استقلال به آن بدهند و ادارهاش کنند و لهذا در هر دوی اینها کارشکنی کردند. در فرهنگ برنامههایی که درست کردند برنامههایی نبود که درست به درد ما بخورد. در روحانیت، کوبیدند روحانیت را در هر نوبت.
از زمانی که رضا خان آمد، جز یک چند صباحی که میخواست بازی بدهد مردم را و اظهار دیانت کرد و اظهار چه کرد، از همان زمان عمده نظرش را دوخت روی روحانیت که اینها را از بین ببرد، با هر بهانهای توانست. او میدید که مجالس روضههایی که برپا میشود و در تمام ایران است، در تمام ده و قصبه و شهر و بیرون شهرها، این مجالس پر برکت هست؛ و از این مجالس پر برکت ممکن است که اشخاصی پیدا بشوند یا گروههایی پیدا بشوند که جلوگیری از این استفادههای غیر مشروع را بکنند. این مجالس را، اگر هر کدام شماها یادتان نیست، اکثراً، شاید آقا یادشان باشد، این مجالس را قدغن کردند در سرتاسر ایران، دیگر ما مجلس روضه نداشتیم. در یک موقع این طور بود [. که] هیچی نداشتیم. سرتاسر مملکت را اینها کنترل میکردند، مامورینشان که مبادا یک صدایی یکجا بلند بشود؛ روضهای در یکجایی باشد. و از آن طرف، فشار به اینها برای اینکه عمامهها را بردارند! و عمامهها را برداشتند.