خصوصاً در این عصرهای آخر زیادتر دامنزدند به این اختلافات و عمده هم نظرشان به این بود که کارشناسهای آنها فهمیده بودند که اگر این اجتماع بزرگ اسلام یک وقتی به هم نزدیک بشوند و پیوند کنند، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند با اینها مقابله کند و هیچ قدرتی نمیتواند سلطهجویی پیدا کند نسبت به اینها. و آن راهی که آنها پیدا کردند برای مقاصد شوم خودشان، همان بود که بین همه گروهها تفرقه بیندازند. شما در هر جا میروید میبینید، حتی در یک شهر تفرقه هست. حالا کمتر است، ولی باز هم هست. در هر شهری، در هر محلهای، دستجات مختلفی با هم اختلاف داشتند...
از آنجا که میگذشتی، در سطح شهر، شهرهای بزرگ، اختلاف ایجاد کرده بودند. هم بین خود روحانیون با هم و هم بین مردم با هم. حزب درست میکردند منشا اختلاف بوده؛ هر مسئلهای که اینها ایجاد میکردند، برای همین مساله بود که نگذارند این مجتمع با هم اتحاد پیدا کنند و مع الاسف، تاثیر کرده بود حتی در بالاترین قشر روحانی و بالاترین قشر روشنفکر و حتی آنها هم تحت تاثیر واقع شده بودند و آن اختلافاتی که باید اینجا جلویش را بگیرند خودشان هم داخل شده بودند.