کنار گذاشتن علما از صحنه اجتماع

سخنرانی در جمع روحانیون تهران (شهدای هفتم تیر- وظایف مردم و مسئولان)
۱۰ تیر ۱۳۶۰/ ۲۸ شعبان ۱۴۰۱
علمای اسلامی,
کنار گذاشتن علما از صحنه اجتماع

شما می‌بینید که از اول یک جریانی در کار بوده که شماها را از ملت منعزل کند و لا اقل، شماها را نگذارند در جاهایی که یک ارگان اجرایی یا تقنینی یا اینها باشد؛ همان چیزی که در غرب نسبت به کلیسا می‌گفتند: کلیسا برای خودش علی حده برود و مسائل ناسوت و لاهوت بگوید و مملکت را بدهند ما اداره‌اش بکنیم. [در] ایران هم همان معنا را تعقیب کرده بودند. شیاطینی که مطالعه کردند در همه مسائل ملتها و این را یافتند که اگر قشر روحانی وارد بشود در صحنه سیاست، با داشتن پشتوانه عظیمی از ملتها، کلاه آنها پس معرکه است. باید چه بکنند؟ باید به طور عموم، این مطلب را القا بکنند که اهل علم‌ را به سیاست چه کار؟ اهل علم فقط وظیفه‌اش این است که عبایش را سرش بکشد و اول ظهر برود نمازش را بخواند و بعد هم برود منبر چند تا مساله بگوید؛ نه مسائلی که مربوط به سیاست و مربوط به گرفتاریهای ملت است، همان مسائلی که دیدید، متعارف بود می‌گفتند و تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملًا. تو کتابها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود. قرآن را می‌خواندیم و می‌بوسیدیم و می‌گذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود، آیاتی که مربوط به سیاست بود، آیاتی که مربوط به جنگ بود، آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است، اینها را منسی کرده بودیم؛ یعنی، ما را وادار کرده بودند که منسی باشد.
شان بزرگ اهل علم این بود که این آقا نمی‌فهمد سیاست را! اگر یک آقایی اصلًا عقلش نرسید به اینکه سیاست چیست، این بزرگوار بود خیلی؛ آقایی است که دخالت در امور نمی‌کند، قربانش بروم، چه آقای خوبی، ظهر می‌آید نمازش را می‌خواند و می‌رود توی خانه‌اش می‌نشیند! و به ما این مطلب را تحمیل کرده بودند. این شیاطینی که می‌خواستند این جمعیت را کنار بگذارند، به ما همه تحمیل کرده بودند این مطلب را که اگر یک آقایی- فرض کنید که- عقیده‌اش این بود که باید وارد بشود در سیاست و در گرفتاری ملت، می‌گفتند: این آقا سیاسی است! همین که می‌گفتند «سیاسی»، این دیگر باید برود، از جامعه باید جدا بشود.