صلح صدامی و صلح اسلامی

سخنرانی در جمع دانشجویان دانشکده افسری ارتش (ادعای صلح طلبی صدام)
صبح ۱۱ مهر ۱۳۶۱/ ۱۵ ذی الحجه ۱۴۰۲
عراق,
صلح صدامی و صلح اسلامی

آن صلحی که ما می‌خواهیم، امثال صدام یا حسین «۱» یا حسن «۲» کجایی نمی‌توانند بفهمند چی است. آنها صلحها را مثل صلحهایی می‌دانند که در زمانهای سابق، دولتها با هم صلح می‌کردند؛ در عین حالی که صلح می‌کردند، باطنشان در جنگ بود که چه وقت فرصت پیدا بکنند و بچاپند همه را. آنهایی که در نظرشان است، در جنگ عمومی دوم، بعد از آنکه یک دسته بر دسته دیگر با هم چیره شدند و شوروی و انگلستان هم با هم بودند در آن وقت، چرچیل «۳» اعتقادش این بود که حالایی که ما طرف را شکست دادیم، حمله کنیم به اینهایی که همراه ما بودند، به شوروی حمله کنیم. مجلس جلویش را گرفت؛ برای اینکه آنها هم نه اینکه نمی‌خواستند، آنها می‌دیدند که ممکن است شکست توی آن باشد. اینها وضع صلحشان این طوری است. صلح صدامی این سنخ صلح است، نه صلح شماست که اسلامی است و واقعاً صلح را می‌خواهید. ما از روز اوّلی که به ما هجوم شده است و ما به دفاع برخاسته‌ایم، یک افرادی در مملکت ما زمامدار بودند که‌ اینها همه صلح را می‌خواستند، لکن نه صلح صدامی را صلح انسانی را، صلح الهی را. اینها می‌خواستند که وقتی که با یک کشوری صلح کنند، همان طوری که با اهالی آن کشور اینها برادر هستند با آن دولت و آن کشور هم برادر باشند. لکن با کی ما برادر باشیم؟ با کسی که آن هم در هجومش و آن همه جنایاتش می‌گوید من صلح طلبم؟! در مصاحبه‌ای که اخیراً کرده است- حرفهای اخیر این خیلی تماشایی است- مصاحبه‌ای که همین اخیر، شاید امروز به من رسید، یکی از حرفهایش این است که ما از اسلام و دین و دنیای اسلامی دریافتی کردیم که دیگران نکردند؛ دریافت ما این است که باید تجاوز نکنیم به کشور دیگر! شما ببینید چه قدرتی لازم است و چه قلبی باید در باطن یک همچو آدم باشد که جرات کند یک همچو حرفی را بزند پیش اشخاصی که همه می‌دانند دروغ می‌گوید؟! حالا اگر فرض کنید ارتش خودش هم نمی‌دانست، یک چیزی بود.
اما ارتش خودش هم می‌داند چه کاره هستند و چه کاره بودند. می‌گوید: ما مثل دیگران نیستیم، ما صلح طلب هستیم، ما از اسلام این طور فهمیده‌ایم که تجاوز نکنیم.
امروزی که بیرونش کردند، این به یاد این حرف افتاده است در عین حالی که این پیروزی که در اخیر نصیب شما شده است و نقشه‌اش را آقایان آورده‌اند و گفتند و ما شنیدیم، و به حرف آنها و به قول آنها، از بزرگترین پیروزی در معنویت بوده است و در جهت اینکه الآن مشرف هستند بر عراق و بر بعضی از شهرهای عراق، این از دیگر پیروزیها بالاتر بوده. مع ذلک، صدام باز چند روز پیش از این گفت که اینها حمله کردند، لکن ما دفعشان کردیم و تارومار شدند! اگر اینها تارومار شده بودند، چطور همچو بدون اینکه یک شکستی در کار باشد برای تو، یکدفعه سراسیمه به شورای امنیت رجوع کردی و به دولتهای عربی رجوع کردی و این ور و آن ور افراد را فرستادی و از شورای امنیت خواستی که نگذارند تجاوزی در کار باشد؟! خوب، اگر شما دفعشان کردی، [به شورای امنیت‌] محتاج نبود؛ سرنیزه دفعشان کرده، محتاج نیست که شورای امنیت پایش را در کار بگذارد. چطور همچو سراسیمه شدی و افراد را فرستادی دور شهرهای کشورهای دنیا می‌گردند برای اینکه یک راهی پیدا کنند برای نجاتت؟! تو که پیروز هستی، دیگر این چیزها را نمی‌خواهد!