همه فسادهای دنیا زیر سر این قدرتهای بزرگ است و الّا این کوچکها اهمیتی ندارند.
صدام دیگر یک مردهای است افتاده آنجا، این اهمیتی ندارد دیگر، لکن اینها دارند فساد میکنند. این هم یکی از فسادهای آنها بود که این را بازیاش دادند و احمقش کردند حمله کرد به ایران و تجاوز کرد به ایران، حالا هم تویش مانده است و نمیداند چه بکند. هی فریاد میزند بیایید دیگر صلح کنیم، میخواهد مهلت بگیرد که بعدها شرارت بکند. ما این را بهتر میشناسیم از دیگران، این طور نیست که این صلح بخواهد، این میخواهد که به اسم صلح مهلت پیدا بکند، دوباره تشکیلاتی درست کند زیادتر و قدرتی پیدا کند زیادتر و دوباره حمله بکند. خوب، با یک همچو چیزی نمیشود صلح کرد. کدام انسان است که میتواند با یک دشمنی که با اسلام دشمن است، با خدا دشمن است، با ملت خودش دشمن است، با ملت ما دشمن است، این را مهلت بدهد تا اینکه دوباره تجهیز کند خودش را. قدرتها هم به او کمک بکنند و باز هم افراد پیدا بکند و دوباره حمله بکند به اینجا. این را کسی نمیتواند مهلتش بدهد. این باید شرش کنده شود تا این منطقه درست بشود.