من اول از آقایانی که زحمت کشیدهاند و از کویت تشریف آوردهاند اینجا برای تفقد از ملت ما و تفقد از من، تشکر میکنم. خداوند سعی همه شما را مشکور گرداند.
خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سرّ آن را نمیفهمیم مگر بعد از زمانها. بعد از آنکه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمد رضا شاه بر دولت عراق و محصور کردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه الهی است و من نمیتوانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام میدهم، شما هم هر کاری دارید بکنید. آنها از ما تقاضا میکردند که چون ما تعهداتی با دولت ایران داریم و این کارهایی که شما و اصحاب شما میکنند مخالف آن تعهدات است، ما نمیتوانیم تحمل کنیم. من جواب دادم من که تعهدی ندارم، شما تعهد دارید! من یک تکلیف شرعی دارم، عمل میکنم و به تعهد شما اعتنایی نمیکنم. هم در منابر خطابه میخوانم، و هم اعلامیه صادر میکنم، و هم نوار پر میکنم و میفرستم. این تکلیف من. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد از رفت و آمدها، آنها [بعثیها] برادرهای من [را] که جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند. و به من رسید که گفتند که ما با خودش- مثلًا- کار نداریم لکن شماها را چه خواهیم کرد. من دیدم که خوب، ممکن است که یکوقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حرکت شدم و آمدم به- البته تحت مراقبت دولت عراق- آمدم به سرحد کویت.