حضرت موسی یک شبانی بود. شبانِ حضرتِ شعیب بود مدتها. و تنهایی مامور شد که برود و قیام کند. منتها ایشان یک توقعی از خدای تبارک و تعالی کرد که برادرم هم باشد. آن وقت شد «مَثنی». اول خودش بود قیام کرد، بعد برادرش هم همراهش شد؛ شدند دو نفر. اما در مقابل چه دستگاهی؟ در مقابل دستگاه فراعنه که الآن هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست. آن آثار عجیب و غریبشان. ایستاد در مقابلشان تنهایی. بعد هم که اضافه شد، یک نفر دیگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود. بنی اسرائیل هم کاری از آنها نمیآمد جز شلوغکاری! چنانچه حالا هم همین، جز شلوغکاری کاری از آنها نمیآید.