انوشیروان به خلاف آن چیزهایی که به واسطه شعرا و به واسطه درباریهای آن وقت و موبدان درباری آن وقت درست کردند، یکی از ظالمهای ساسانیان است، و دنبال او یک حدیثی هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلی الله علیه و آله و سلم- نسبت داده شده که «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشیروان!» این اولًا سند ندارد و مُرْسَل «۳» است، و ثانیاً کسانی که اهل تفتیش در امور هستند، تکذیب کردند این را و معلوم است که یک دروغی است که بستند. انوشیروان ظالم باید گفت، نه عادل. در زمان انوشیروان چهار طبقه یا پنج طبقه ممتاز بودند، یعنی از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطی که داشته است؛ یک دسته هم شاهزادگان بودند و درباریها، اینها یک طبقه علی حده ممتاز؛ یک دسته هم کسانی بودند که دارای اموال هستند و به قول آنها شریف زادهها، آنها هم یک دسته ممتاز؛ یک دسته دیگر هم عبارت از آنهایی بودند که سران ارتش و امثال اینها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر که نوع مردم بودند پیشهوران بودند، و پیشهوران باید کار کنند آنها بخورند تکلیف این بوده. آنها آن طبقه بالا مالیات بده نبودند، به نظام هم نمیرفتند. در نظام باید طبقه پایین که پیشهوران بودند، میگفتند اینها باید خدمت کنند، و مال اینها صرف بشود در آن طبقات دیگر؛ اینها به نظام بروند، اینها جنگ بکنند، اینها کارها را انجام بدهند، آنها بخورند. اجازه نمیدادند که این طبقه پایین تحصیل کند، ممنوع بود. این قصه در شاهنامه هم هست که پیش او شکایت بردند که بوذرجمهر پیشاش شکایت برد که هزینه کم شده است و ارتش محتاج به مئونه است، و در بین این طبقات پایین هستند اشخاصی که مال داشته باشند. بعد رفتند و پیدا کردند یک نفری که حالا میگویند کفشگر بوده، پیدا کردند و او گفت که من میدهم- به حسب نقل شاهنامه- من میدهم لکن به شرط اینکه بچه من را اجازه بدهند درس بخواند. رفتند به او گفتند قبول نکرد، گفت نه، ما نه پولش را میخواهیم، نه اجازه میدهیم، برای اینکه اگر اجازه بدهیم که یک آدم پایینی بیاید و درس بخواند، این آن وقت بعد میخواهد دخالت کند در امور و این نمیشود. این عدالتی است که انوشیروان داشته است.