حضرت رسول- صلی الله [علیه و آله] و سلم- در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب پا شد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا که میرفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانهام باز بوده، شما هم شانهتان باز کنید. بسیار خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من میخواستم ببوسم بدن رسول الله را! ولی مساله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه تو دهشاهی از من برداشتی!