آن هم که در صدر اول است و بالاتر از همه به حسب نظامش هست با سایرین در یک طبقه نشستهاند؛ با هم دوستاند، رفیقاند، صحبت میکنند و تفاهم دارند با هم. و لهذا یک لشکر و یک ارتش، آن وقتی که اسمش را هم نمیشد ارتش بگذارید- یک عده عرب بودند که اینها چند تاشان یک شمشیر داشتند، چند تاشان یک اسب داشتند- اینها غلبه کردند بر این دو امپراتوری بزرگ که امپراتوری روم بود و ایران- که بزرگترین امپراتوریهای آن وقت اینها بودند. این یک مشتی عرب از باب اینکه قوی بودند؛ ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند برای استفاده یک کاری بکنند، اینها میخواستند خدمت بکنند، اینها در مقابل آنها ایستادند. و از آن طرف با اینکه عدد زیاد بود و تجهیزات زیاد بود،- و عرض بکنم که- اسبها کذا و زین اسبها طلا و اینها، لکن روحیه نداشتند، اینها را در یکی از جنگها میبستندشان! در «ذو السلاسل» میبستند اینها را که مبادا فرار کنند! با زنجیر میآوردند که جنگ بکنند. عربها شمشیر را کشیده بودند و ریختند همه اینها را از بین بردند. یک عدد کمی با تجهیزات ناقص؛ یعنی ناقص که اصلًا «تجهیزات» اسم آن را نمیشد بگذاری، یک چند تا شمشیر و چند تا اسب و یک چند تا شتر. و اینها برای اینکه روحیه اینها روحیه مادی بود و ضعیف؛ روحیه آنها روحیه معنوی بود و قوی.