یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است نه یک مقام بالایی است که حضرت امیر میفرماید، دیگران هم همین طور که عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید میترسند و عبادت میکنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت میکنند. این دو تا عبادت یکیاش مال اجَرا هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را میکنیم، برای محبتی است که به خدا داریم. شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم میکردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان میدیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت؛ نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانی.
عرض کردم که این ادعاها را میشود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، امّا ما محبتی نداریم به خدا، هر چی هست حب نفس است، هر چی هست مال خودمان است.تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی، آن قدم اولی هم که اهل سیر میگویند که یقظه است، ما باز بیدار نشدهایم، خِدر «۴» طبیعت در ما الآن هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.