ما یک کسی را میخواهیم که- البته نمیشود این- اینکه من میگویم میخواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر- سلام الله علیه- که زمان سلطنتش، استغفر الله که سلطنت میگویم، امارت، امارت شرعیهاش، خلافتش که این قدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و- نمیدانم- ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا میشد خودش راه میافتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفته- به حَسَب آن طوری که تاریخ نقل میکند و آقایان نقل میکنند- رفته و دلجویی کرده به بچهها ... بعد کاری میکند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمیکنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را میتواند بکند؛ یک صدایی در میآورد که این بچه بخندد! میگوید میخواستم اینها، اول که من رفتم گریه میکردند، میخواستم با خنده بیرون بیایم.