حضرت امیر که جنگ کرد و در صفین، هجده ماه با معاویه جنگ کرد و چه قدرها، بیشتر از ده هزار نفر کشته دادند و کشتند، خیلی بیشتر. معاویه یک مردی بود که میگفت که من مسلمانم و من خلیفه پیغمبر باید باشم و نماز جماعت میخواند و امام جمعه بود و همه این کارها را او انجام میداد، همه این ظواهر را انجام میداد؛ معاویه ظواهر را خوب حفظ میکرد، مثل یزید نبود که ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ میکرد و اظهار اسلام هم میکرد. خوب چه شد که حضرت امیر به جنگ او پا شد؟ برای اینکه یک ظالم بود که مردم را استثمار کرده بود؛ رفته بود شام را گرفته بود مقابل حکومت اسلام، و مردم را داشت به ظلم و به تعدی وادار میکرد؛ چپاول میکرد مال مردم را، بیت المال را. حضرت امیر تکلیف داشت به اینکه با او جنگ بکند، چه شکست بخورد چه شکست بدهد. حضرت امیر دیگر مبالات این را نداشت که حالا من که میروم، لَعَلَّ شکست بخورم. وقتی دید که میتواند حالا مقابل او بایستد، لشکر کشید و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امیر- در اینجا باید گفت- شکست خورد.