قضیه قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المومنین- سلام الله علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المومنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمیماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، اشهد ان لا اله الا الله؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمیشود، قرآن، الحکم للَّه، نمیشود، نمیشود، نمیشود. میخواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزهها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ الله؛ الْحَکَمُ کتابُ الله». حضرت [پیغام] فرستاد به اصحابش که جنگ میکردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: میکشند اینها مرا؛ ریختهاند دورم؛ شمشیرها کشیدهاند؛ اگر نیایید میکشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.