قضیه زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردن که این قرآن حَکَم ما باشد. حضرت امیر مظلوم بود واقعاً. هر چه به این بدبختها گفت: اینها حیله دارند میکنند، بگذارید [بجنگند،] گذشت مطلب. [گفتند:] الآن آن مرکز را میگیرند. جمع شدند دورش، شمشیر کشیدند، گفتند: میکُشیمت اگر نگویی برگردند، قرآن این طور نوشته. مجبور شد حضرت امیر که امر کند که لشکری که الآن فتح میکردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود فتح میکردند، برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از اینکه آن مسائل واقع شد. همین عدهای که آنجا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند بر ضد حضرت امیر.