تبلیغات کردند زمان آن مرد خدانشناس. چه تبلیغاتی بر ضد روحانیت کردند که روحانیت را دیگر توی اتومبیلها راه نمیدادند. مردکه میگفت که، گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمیکنم، قرار با خدا گذاشتم: یکی آخوند، یکی فاحشه! این طور درست کرده بودند. چرا؟ برای اینکه از آخوند میترسیدند. یک آخوند توی مجلس بود پدرش را در میآورد، یک «مدرس» بود. یک مدرس توی مجلس بود مکرر شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.