من خودم در یک اتوبوسی در تهران، با دو نفر از آقایان نشسته بودم. در زمان رضا شاه بود. از طرف شمال شهر میآمدم به طرف جنوب. چند نفر هم توی اتوبوس بودند. دو نفر با هم شروع کردند صحبت کردن. یکیشان به دیگری گفت که من سالها بود که این هیکلها را ندیده بودم. اشاره کرد به ما؛ ما سه نفر معمم بودیم. بعد گفت که اینها را انگلیسها درست کردند که در نجف و در قم مردم را [اغفال] بکنند، و به نفع آنها [ساکت] بکنند. البته آن آدم جاهل بود؛ نه اینکه [مغرض] بود. تزریق کرده بودند، گفته بودند، باورشان آمده بود. بسیاری از جوانهای ما هم باورشان آمده بود.