این همان مطالبی است که از اول زمان رضا خان- پیشترها هم بوده اما از اول زمان رضا خان- تا امروز و تا وقتی که پسرش از ایران رفت، این دو تا مساله بود، این دو تا تبلیغ بود: تبلیغ بر ضد اسلام، تبلیغ بر ضد روحانیت؛ یعنی اسلام، و خدمتگزاران اسلام. این دو تبلیغ از زمان رضا شاه بود. در زمان او بسیاری از مردم هم، به واسطه تبلیغات زیادی که کردند و فشاری که از آن طرف آوردند و اذیتهایی که کردند به این طایفه، آن وقت، عده زیادی باورشان آمده بود. در زمان این هم، باز عده زیادی از جوانهای ما بازی خوردند، گول خوردند، پشت کردند بر اسلام، پشت کردند بر روحانیون.
و حالا هم که فهمیدند که این قدرت اسلام بود که این سد بزرگ را شکست و این قدرت روحانیون بود که در همه جا مردم را بسیج کرد، هر جا رفتید آخوند آن شهر مردم را بسیج کرد و همه را با هم متحد کردند و همه در منبر و محراب مردم را جمع کردند و جوش دادند به هم تا این سد را شکست، حالا هم باز یک طایفهای، اشخاصی با نغمههای مختلف، زیر پرده و روی پرده، میخواهند همین مسائل را بگویند. یعنی همان مطلبی که آن وقت از حلقوم افرادی که در زمان رضا خان بود در میآمد، حالا هم از حلقوم یک طایفهای حالا در میآید که همان دو مساله است: «اسلام کهنه شده است، اسلام نمیشود دیگر. روحانیون، آخوندها، باید بروند سراغ کارشان! باید بروند سراغ چه؛ دیکتاتوری آخوندی میخواهد درست بشود!» من نمیدانم این دیکتاتوری آخوندی کجاست؟! آخر کدام آخوند دیکتاتور است که اینها میگویند؟!