مملکت مال خودمان است و حرف حق داریم و حرف صحیح داریم که مملکت خودمان را میخواهیم خودمان اداره بکنیم. ما داریم اشخاصی که اداره کنند مملکتمان را؛ ما رجال صالح داریم، ما رجال مُسْلم داریم، ما تحصیل کردهها داریم، عده کثیری در اروپا و امریکا اصلًا نمیتوانند برگردند به مملکت؛ برای اینکه مورد زجر و حبس و اعدام و این چیزها واقع میشوند، آنها میآیند به مملکت خودشان، زندگی میکنند و اداره میکنند مملکت را.
نباشد ایشان، کمونیست میشود، یک حرف غلطی است؛ کمونیستی دیگر در کار نیست، ایرانْ کمونیستی ندارد؛ چهار تا بچه اگر یکوقتی یک چیزی بازیشان بدهند، یک صحبتی بکنند، اگر از خود آنها نباشد و تحریک خود آنها نباشد چهار تا بچه هم که از بین میروند اینها، چیزی نیستند اینها تا اگر ایشان نباشند ... یک مملکتی که سی میلیون جمعیت علَم بلند کرده و داد میزند: اسلام، اسلام. این دیگر میشود کمونیستی باشد؟ خفه میکنند کمونیست را؛ مگر میشود یک همچون چیزی؟ این تبلیغات شاه است برای اینکه خودش را نگه دارد و برای اینکه چند روزی زنده بماند؛ این میگوید: خیر، اگر من نباشم کمونیست میشود. خودت از کمونیست هم بدتر هستی!