وظیفه
اگر می گفتند روح الله، پیشقدم می شدم
اگر پیشنماز بودم
می خواهم به وظیفه عمل کنم
موظفیم انجام وظیفه کنیم
اگر ما استراحت کنیم
در قبال افغانستان وظیفه داریم
باید در برابر شبهات مجهز باشیم
در مسائل دینی دلسوزی عمیق دارند
با اینکه چشم درد داشتند
نام خود را ننوشتند
همه کارها را کنار گذاشتند
در قبال مردم ایران تعهد دارم
هر کجا فرشم را پهن کنم منزلم است
فوراً او را اعزام کنید
من نمی خواهم مرجع شوم
می خواست تکلیف انجام شود
وظیفه خودتان را انجام دادید
افراد را با هم مقایسه نکنید
احساس کردم وظیفه است، انجام دادم