اخلاق

معیار اسلام بود‏
با نفس اماره چه کنم؟ ‏
حتی یکبار اشاره نکردند‏
لازم نیست بدانند‏
اگر می توانی بمان‏
هفته ای یک بار درس اخلاق داشتند
به تنهایی کسی را تایید نمی کردند
نقش خود را هیچ می انگاشتند
شیفته آقای شاه آبادی بودند
آقا معتقد بودند خانم همه کار را بخوبی انجام میدهند
آقا تاس کباب دوست نداشتند
در محبت به خانم دریغ نمی کردند
پنهانی به مستمندان کمک می کردند
آقا بروی خودشان نیاوردند
اصلا اهل کنکاش و جستجو نبودند
اگر مهذب باشیم میتوانیم خدمت کنیم
تو به یاد خدا باش، نه من!
خواب را بربچه تلخ نکن
از روی کفش ها عبور نکردند
نمی توانم شرعا اجازه بدهم
خدا این غیبت یادش است
اینجا جای گوش کردن است
اعتقاد داشتند مومن باید از خودش رفع اتهام کند
یکی از شیرین ترین شیرینی ها بود
همسایه امام نخواستند به ضرر ایشان بشود!
مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟
عبای خود را روی راننده انداختند
بانی خیال نکند به مال او چشم دوخته اید
آن بالاها چه خبر؟
امام گاهی کلمه ترکی می گفتند برای شیرینی و مزاح
شوخی ملیح
پدرم سه سال و نیم به درس امام می رفتند
برای تشویق شاگردان بلند می شدند
رد سخنان بزرگان با احترام
بعد از درس، شاگردان سوال می کردند
روزهای چهارشنبه به عیادت می آمدند
دو زانو نشستن هنگام تدریس
تا رضایت موذن را جلب نکنید درس نمی دهم
مولانا به حرفت توجه کن
هر دو خنده مان گرفت
حضار با صدای بلند می خندیدند
بعض الافاضل فرمودند
از اول تا آخر تقریرات مرا دیدند
توصیه به مراعات احترام مشایخ و بزرگان
از اینکه اشکال کرده‌اید تقدیر می شود
آنها زودتر آمده اند و حق آنهاست
دایی ات درست می گوید