شناسه مطلب صحیفه
عنوان:   
تاریخ:   
مکان:   
تهران، حسینیه جماران
موضوع:   
ماهیت ناشناخته جمهوری اسلامی برای دنیا- ادعای دروغین صلح طلبی صدام
حضار:   
مسئولان و دانشجویان دانشکده افسری ارتش، افسران، درجه داران و سربازان یگانهای مختلف خطوط مقدم جبهه‌های جنگ، بانوان و مددکاران دایره شهدای ارتش‌
شناسه ارجاع:   
جلد ۱۷ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۲ تا صفحه ۳۰

بسم الله الرحمن الرحیم‌

ترکیب و ماهیت ناشناخته جمهوری اسلامی برای دنیا


من از حضور این عزیزانی که با چهره‌های نورانی در اینجا آمده‌اند تشکر می‌کنم و همیشه دعای به همه قشرها، خصوصاً سربازان اسلام، از یاد نخواهد رفت. شما باید توجه به این معنا داشته باشید که این جمهوری اسلامی مخلوط به یک قوایی است که برای دنیا نمی‌تواند شناخت داشته باشد. اصلًا این ترکیب در دنیا سابقه نداشته است؛ ترکیبی از ارتش و روحانی، ترکیبی از ملّا و سپاهی، ترکیبی از رئیس جمهور این طور و رئیس مجلس آن طور و نخست وزیر آن طور. این ترکیب سابقه ندارد و ترکیب ناشناخته‌ای است. و لهذا، طرحهایی که در دنیا به ضد این انقلاب ریخته شده است و می‌شود، از باب اینکه شناخت روی این ترکیب ندارند و سابقه به این نحو اجتماع ندارند، خنثی می‌شود.
امروز این ترکیبی که در دولت مردان است و این ترکیبی که در آنها و مردم است، این مجموعه ناشناخته است. شناخت اشخاص دانشمند در دنیا از یک ارتش طاغوتی بوده است و از یک دولت طاغوتی و از یک مردم تحت ستم که باید همیشه ظلم بکشند.
امروز نه رهبران شما و فرماندهان شما از سنخ فرماندهان زمان رژیم طاغوتی است و نه دولت شما از سنخ آن دولتهاست و نه ارتش شما و سپاه شما و بسیج شما و شهربانی شما و دیگر قوای نظامی و انتظامی شما از سنخ و بافت آن سابق است و از سنخ و بافت کشورهای دنیا، سرتاسر. اصلًا این یک مولود جدیدی است که در این عهد و در این‌
عصر متولد شده است که کارشناسان و دانشمندانی که با آن امور مانوسه خودشان سر و کار داشته‌اند، این مولود جدید را نمی‌توانند بشناسند، ایده این مولود را هم نمی‌توانند بفهمند، انگیزه حرکتهای اینها را هم نمی‌توانند بفهمند و آن ایمانی [را] که در قلب اینهاست، آنها نمی‌توانند ادراک کنند. آنها سر و کارشان با یک موجودات دیگری بوده است ورای این مولودی که در این عصر پیدا شده است.
و شما ملاحظه می‌کنید که نه نظر شما امروز به فرمانداران و فرماندهانتان مثل نظر آن اشخاصی [است که‌] در سابق بودند در ارتش و نه فرماندهان شما آن نظر را به شما دارند که سابق فرماندهان داشتند. فرماندهان سابق، زیردستان خودشان را مثل اسیران می‌انگاشتند، مثل عبید توهم می‌کردند و هرگز حاضر نبودند که با آنها در یک جمع خصوصی بنشینند و درد دل این عزیزان را گوش کنند تا بفهمند. فرماندهان شما حالا از سنخ خود شما هستند، در آغوش خود شما هستند، چنانچه شما هم نور چشم فرماندهانتان هستید و در آغوش آنها هستید.
اینکه همه توطئه‌ها خنثی می‌شود و همه چیزهایی که در دنیا برای ضد ما خرج می‌شود به باد فنا می‌رود، روی همین معناست که ما یک موجود ناشناخته هستیم. این مولود یک مولود تازه است. دنیا تازه یک همچو مولودی را به وجود آورده و تا آمدند این را بشناسند، طولانی است وقت و اگر شناختند، همه متوجه به آن می‌شوند. آنهایی که امروز با شما مخالفت دارند، با یک موجود ناشناخته مخالفت دارند؛ نمی‌دانند شما چی هستید. آن تحولی که در همه افراد این ملت پیدا شده است و مِن جمله ارتش و سپاه و همه قوای نظامی و انتظامی، این تحول الهی است که چشم و گوش دنیا نسبت به آن کور و کر است، نمی‌توانند بفهمند که شما چی می‌خواهید، نمی‌توانند بفهمند که ارتش اسلامی یعنی چه آن اسلامی که پیش بسیاری از این دولتها هست، آن اسلام، غیر از این اسلامی است که شما ادراک کرده‌اید و آن ارتشی که در دنیا هست، غیر از این ارتش است، اصلًا سنخش مخالف است. فرماندهان ارتش که به هر جا ملاحظه بکنید، ارتشیها را عبید خودشان می‌دانند و ارتشیها ملزم‌اند به اینکه آنها را هم بالا دست و بالا دست بدانند.
ارتش امروز ایران این طور نیست؛ نه پرسنلشان آن پرسنل است و نه فرماندهانشان آن فرماندهان، نه نظر فرماندهان به پایینترها- به اصطلاح- نظر بالا و پایین است و نه نظر پرسنل به آنها این است که اینها یک مقامی دارند که ما نباید با آنها اصلًا صحبت کنیم.

وضعیت نیروهای مسلح در زمان سابق و حال‌


در آن رژیم و رژیمهای سابق بر آن، در طول تاریخ شاهنشاهی، اگر ارتشی بود، ارتش متجاوز بود. و اگر ژاندارمری بود، برای تجاوز به مردم در بین بلاد گماشته شده بودند. و اگر شهربانی بود، شهربانی برای تعدی به مظلومان گماشته شده بود. شما همه یاد دارید در چند سال پیش از این، که رژیم محمد رضا به طور غصب این مملکت را گرفته بودند، در نظر دارید که خود شما- یعنی، نه شمای شخصی- خود آنهایی که در ارتش بودند چه وضعی داشتند، نسبت به پایینها چه جور بودند و نسبت به بالاها چطور. آن سپهبدها و سرلشکرها و- نمی‌دانم- امثال آنها وقتی که به پای مظلومان و زیر دستان می‌رسیدند، آن طور غبغب را پر می‌کردند و به آنها اربابی می‌فروختند و در مقابل یک نفر اجنبی، که از خود آنها در ارتششان بسیار کمتر بوده است درجه‌اش، به طور خاضعانه رفتار می‌کردند؛ برای اینکه آنها مکتبی نبودند؛ یعنی، مکتب اسلام را ندیده بودند، از اسلام بی‌اطلاع بودند.
شمایی که امروز در اینجا هستید و خداوند تبارک و تعالی به شما توفیق داده است که در دانشکده افسری یک همچو رژیمی زندگی می‌کنید و تحصیل، بدانید که شما وضعتان با سابق فرق دارد؛ شما لشکر خدا هستید شما ارتش امام زمان- سلام الله علیه- هستید و شما باید وضعتان را بدانید که با سابق فرق دارد. شما در عین حالی که در دانشکده افسری مشغول تحصیل هستید، در جبهه‌ها می‌روید و همراه تحصیلتان عملًا هم تحصیل می‌کنید. علوم عملی، خود علومش مهم نیست، عمل بر آنش مهم است.
ارتش سابق اگر چه فرماندهانشان یا افسرانشان دوره‌های نظامی را دیده بودند، لکن عمل نداشتند. یک ارتش توسری‌خورده تحت ستم خارجیها و مستشاران خارجی، وقتی که‌ از جوانی همان طور تحت ستم و تحت سلطه آنها بار بیایند تا برسند به بالا، معلوم است که وضعشان وضع یک مردمی است که باید توسری بخورند؛ خودشان را برای ساختن با اجانب و متابعت از اجانب مهیا می‌کردند. امروز شما در مقابل تمام قدرتهای دنیا ایستاده‌اید و در دانشکده‌تان وقتی که تحصیل می‌کنید و به جبهه‌ها می‌روید، با شوق به جبهه‌ها می‌روید و آنجا تعلیم عملی می‌بینید، این طور نیست که فقط خواندن و نوشتن باشد؛ عمل کردن است. و یکی از برکات این جنگ تحمیلی برای ملت ما همین معناست که ما سربازانمان و جوانان و دانشجویان افسری ما در دانشکده افسری، علاوه بر تحصیل دوره‌های دانشکده، عملًا در جبهه‌ها حاضر می‌شوند و تعلیمات عملی می‌بینند و در علوم عملی، این میزان است، نه خواندن. خواندن مقدمه عمل است و شما امروز در میدانها عمل را هم یاد می‌گیرید.
امروز شما نور چشم همه ما هستید و ما به وجود امثال شما باید افتخار بکنیم و شما باید برای اسلام یک ارتش قوی و یک ارتش مستقل باشید ارتش یکی از ارکان یک کشور است و در این زمان، پاسداران اسلام هم یکی از ارکان این کشور است. و اگر در ذهنش، ارتش یا پاسدار، حقارت ادراک بکند، این نمی‌تواند برای یک ملتی مفید باشد.
سابق تحقیر می‌کردند قوای نظامی و انتظامی ما را؛ فرماندهانشان و بالاتر از او مستشاری که می‌آمد، مستشاران ظالمی که می‌آمدند، تحقیر می‌کردند اینها را. با روح حقارت، اینها بزرگ می‌شدند. امروز ملت از شما تعظیم می‌کند و شما یک کسی [را] که بالای سرتان باشد و شما را تحقیر بخواهد بکند، سراغ ندارید. نه آنهایی که فرمانده شما هستند اهل این هستند که تحقیر بکنند پرسنل خودشان را و نه شما آن هستید که تحقیر را قبول بکنید. این مجموعه را [دشمن ما] نمی‌توانند بفهمند چی هست و لهذا، نقشه‌هایی که می‌کشند، خودشان هم می‌گویند که ما این را نشناخته‌ایم؛ ما می‌توانیم جاهای دیگر را بشناسیم، لکن ایران را نشناخته‌ایم.
این برای این است که شما یک ترکیب حاضری [هستید] که همه‌اش توجه به معنویات داشته باشد، سربازش در جبهه‌ها دعا بخواند و دعای کمیل بخواند و با دعای‌ کمیل و نماز شب و ذکر و فکر الهی خودش را مهیا کند برای جنگیدن با آن ارتشی که در محل خودش، با اموری که شما می‌دانید و کسانی که در قرارگاههای آنها بودند و دیدند چه چیزها بوده، آن طور بوده‌اند. اینها اصلًا دو سنخ است. شما سر تا سر عالم را بگردید، امروز ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوایی که ما در اینجا، ملت ایران دارد و خود ملت ایران، شما در سر تا سر عالم یک همچو ترکیبی را نمی‌توانید پیدا بکنید. این یک ترکیب الهی است؛ یک ترکیب الهی مرکب از روحانیون، ارتش، ژاندارمری، شهربانی، سپاه، بسیج و ملت. همه یک موجودند اینها، یک مخلوطاند اینها. این موجود مخلوط، یک ترکیب خاص الهی است و این ترکیب خاص الهی ناشناخته است و لهذا، نمی‌توانند بفهمند شما چی می‌خواهید اصلش.

ادعای کذب صدام در صلح طلبی‌اش‌


آن صلحی که ما می‌خواهیم، امثال صدام یا حسین «1» یا حسن «2» کجایی نمی‌توانند بفهمند چی است. آنها صلحها را مثل صلحهایی می‌دانند که در زمانهای سابق، دولتها با هم صلح می‌کردند؛ در عین حالی که صلح می‌کردند، باطنشان در جنگ بود که چه وقت فرصت پیدا بکنند و بچاپند همه را. آنهایی که در نظرشان است، در جنگ عمومی دوم، بعد از آنکه یک دسته بر دسته دیگر با هم چیره شدند و شوروی و انگلستان هم با هم بودند در آن وقت، چرچیل «3» اعتقادش این بود که حالایی که ما طرف را شکست دادیم، حمله کنیم به اینهایی که همراه ما بودند، به شوروی حمله کنیم. مجلس جلویش را گرفت؛ برای اینکه آنها هم نه اینکه نمی‌خواستند، آنها می‌دیدند که ممکن است شکست توی آن باشد. اینها وضع صلحشان این طوری است. صلح صدامی این سنخ صلح است، نه صلح شماست که اسلامی است و واقعاً صلح را می‌خواهید. ما از روز اوّلی که به ما هجوم شده است و ما به دفاع برخاسته‌ایم، یک افرادی در مملکت ما زمامدار بودند که‌ اینها همه صلح را می‌خواستند، لکن نه صلح صدامی را صلح انسانی را، صلح الهی را. اینها می‌خواستند که وقتی که با یک کشوری صلح کنند، همان طوری که با اهالی آن کشور اینها برادر هستند با آن دولت و آن کشور هم برادر باشند. لکن با کی ما برادر باشیم؟ با کسی که آن هم در هجومش و آن همه جنایاتش می‌گوید من صلح طلبم؟! در مصاحبه‌ای که اخیراً کرده است- حرفهای اخیر این خیلی تماشایی است- مصاحبه‌ای که همین اخیر، شاید امروز به من رسید، یکی از حرفهایش این است که ما از اسلام و دین و دنیای اسلامی دریافتی کردیم که دیگران نکردند؛ دریافت ما این است که باید تجاوز نکنیم به کشور دیگر! شما ببینید چه قدرتی لازم است و چه قلبی باید در باطن یک همچو آدم باشد که جرات کند یک همچو حرفی را بزند پیش اشخاصی که همه می‌دانند دروغ می‌گوید؟! حالا اگر فرض کنید ارتش خودش هم نمی‌دانست، یک چیزی بود.
اما ارتش خودش هم می‌داند چه کاره هستند و چه کاره بودند. می‌گوید: ما مثل دیگران نیستیم، ما صلح طلب هستیم، ما از اسلام این طور فهمیده‌ایم که تجاوز نکنیم.
امروزی که بیرونش کردند، این به یاد این حرف افتاده است در عین حالی که این پیروزی که در اخیر نصیب شما شده است و نقشه‌اش را آقایان آورده‌اند و گفتند و ما شنیدیم، و به حرف آنها و به قول آنها، از بزرگترین پیروزی در معنویت بوده است و در جهت اینکه الآن مشرف هستند بر عراق و بر بعضی از شهرهای عراق، این از دیگر پیروزیها بالاتر بوده. مع ذلک، صدام باز چند روز پیش از این گفت که اینها حمله کردند، لکن ما دفعشان کردیم و تارومار شدند! اگر اینها تارومار شده بودند، چطور همچو بدون اینکه یک شکستی در کار باشد برای تو، یکدفعه سراسیمه به شورای امنیت رجوع کردی و به دولتهای عربی رجوع کردی و این ور و آن ور افراد را فرستادی و از شورای امنیت خواستی که نگذارند تجاوزی در کار باشد؟! خوب، اگر شما دفعشان کردی، [به شورای امنیت‌] محتاج نبود؛ سرنیزه دفعشان کرده، محتاج نیست که شورای امنیت پایش را در کار بگذارد. چطور همچو سراسیمه شدی و افراد را فرستادی دور شهرهای کشورهای دنیا می‌گردند برای اینکه یک راهی پیدا کنند برای نجاتت؟! تو که پیروز هستی، دیگر این چیزها را نمی‌خواهد! و فرق ما بین یک دولت اسلامی و یک ارتش اسلامی، با یک دولت غیر اسلامی و ارتش غیر اسلامی این است که اینها اگر چنانچه- خدای نخواسته- شکست هم بخورند، دستشان را پیش دیگری دراز نمی‌کنند. اینها عار این را که به دیگران بگویند بیایید و به ما کمک کنید، تحمل نمی‌کنند. اینها مسلم‌اند. اینها پیش خدا و به درگاه خدا دست دراز می‌کنند و کسی که به پیشگاه خدا دست خودش را دراز کرد، همه را پشت سر می‌گذارد.

توجه جوانان به دانشکده‌های افسری‌


و من امیدوارم که شما عزیزانی که در دانشکده افسری هستید و امید آتیه ایران و اسلام هستید، با توجه به خدای تبارک و تعالی و تحکیم ایمان خودتان، که دنبال آن استقلال فکری، استقلال عملی هست، تحصیلتان را به آخر برسانید و ان شاء الله برای این ملت- که شما همه نور چشمان همه ما هستید- برای این ملت، پیروزیهای بالاتر را ان شاء الله به هدیه بیاورید.
و از اموری که من باید عرض کنم این است که من به ملت عزیز عرض می‌کنم و جوانهایی که هستند، که توجه به این دانشکده‌های افسری و به دانشگاههای افسری داشته باشند و بروند در آنجا، که این یک مسئله‌ای است که برای ایران امروز مهم است.
و ما امیدواریم که با توجه خود ملت به این مراکز و آمدن و اسم نوشتن و این طور چیزها، یک ارتش قوی‌ای پیدا بکنیم و بحمد الله الآن هم هست، لکن قویتر از این که در مقابل هیچ قدرتی سر خضوع نیاوریم و شکسته نشویم.

استقبال از صلح شرافتمندانه اسلامی‌


ان شاء الله، خداوند شماها را حفظ کند. و ما باز هم تکرار می‌کنیم این معنا را که ما یک مردمی هستیم که برای خاطر اسلام دفاع داریم می‌کنیم؛ هجوم به ما شده است و هجوم را دفاع می‌کنیم و از اول هم همین بود، لکن در عین حال از اول هم صلح طلب بودیم- و صلح یکی از اموری است که ما به تبع اسلام قبول کردیم، صلح اسلامی، صلحی که برادر می‌شوند بعد از صلح- و ما طالب این صلح هستیم. اما صلحی که اصلًا اعتنا نکنند به اینکه جنایت کردند در اینجا و اعتنا نکنند به اینکه غراماتی وارد شده است و باید جبران بکنند، خساراتی وارد شده است و باید جبران بکنند، این اسمش «صلح» نیست، این اسمش را باید بگذاریم «صلح صدامی»! این صلح نیست، صلحی که بخواهند یک مملکتی را بچاپند و یک مملکتی را خراب و ویران کنند. و الآن هم نفت شهر را نفتهایش را آتش زدند؛ برای اینکه احتیاطاً آتش بگیرد که وقتی که بیرونشان کردند، نفتها کم شده باشد. ما با یک همچو موجوداتی طرف هستیم! ما چطور می‌توانیم همین طوری بی‌قید و شرط بنشینیم و صحبت کنیم و مصالحه کنیم؟ شورای امنیت هم اگر بگوید، ما نمی‌پذیریم همه عالم بگویند، ما این طور صلح را نمی‌توانیم بپذیریم. هیچ عاقلی این صلح را نمی‌پذیرد تمام هیاتهایی که اینجا آمدند از اول و بعدهم شاید بیایند، می‌بینند که ما یک صحبت فقط داریم: ما صلح را قبول داریم، ما صلح را استقبال می‌کنیم، لکن یک صلح شرافتمندانه اسلامی؛ صلحی که باید بفهمند که متجاوز چه کرده است، صلحی که باید خسارات این کشور جبران بشود، نه صلحی که از آن طرف بگوید: صلح، از آن طرف بفرستد و توپها را ببندد به مردم بی‌گناه بی‌چاره. صلح طلبی صدام عیناً مثل صلح طلبی امریکا می‌ماند، مثل صلح طلبی اسرائیل می‌ماند، مثل خلقی بودن این منافقین و منحرفین است؛ عیناً همین است. از آن طرف می‌گویند: ما برای خاطر خلق داریم چه می‌کنیم، از آن طرف این طور جنایات به همین بیچاره‌ها می‌کنند. تا حالا یک چیزی، کاری اینها نسبت به کسانی که دارای یک مقامی هستند- یعنی مقامهای به خیال آنها- یا از ثروتمندان هستند و- عرض می‌کنم که- سرمایه داران، تا حالا یکی از آنها را اینها ترور نکردند. هر چه ترور کردند، این زغالفروش، این سبزی‌فروش، این بقال، این چه بوده؛ و وقتی هم که می‌خواهند قدرت‌نمایی زیاد بکنند، یک همچو کاری می‌کنند که مجبور می‌شوند که کار را بکنند و بعدهم بگویند نکردیم.
اسرائیل هم می‌گوید ما اصلًا در این امر دخالت نداشتیم، در امر این فجایعی که در لبنان اتفاق افتاد، می‌گوید؛ همه می‌دانند که ما یک مردم انساندوستی هستیم! ارزش‌ برای انسان قائل هستیم! هرگز ما این کار را نکردیم! اینها هم نظیر آنها می‌مانند. اینها هم اشخاصی هستند که ملت را می‌خواهند! اشخاصی هستند که طرفدار خلق‌اند! آن وقت چی را آتش می‌زنند، انفجار کجا واقع می‌شود، انفجار در پایین شهر واقع می‌شود.
آنجایی که این کارگرها و اینها مهیایند برای اینکه بروند پیش زن و بچه‌هایشان یا مهمانخانه‌هایی که از اشخاص طبقه پایین- یعنی، از حیث ثروت، نه از حیث جهات دیگر- در اینجا زندگی می‌کنند. این طور اینها را ظلم برشان می‌کنند و واقعاً دنیا الآن یک مرضی دارد، مرض مزمنی دارد که خوب شدنش به این چیزها نمی‌تواند باشد. دنیا علیل است، سران همه کشورها، الّا انگشت شمار. نمی‌توانم بگویم این یکی، دو تا، سه تا؛ سران همه اینها مردم را مسموم کرده‌اند و افکار ملتهای خودشان را مسموم کرده‌اند و علیل کرده‌اند ملتهای خودشان را. آن قدر تحقیر کرده‌اند از این ملتها، آن قدر اینها را در فشار اقتصادی قرار داده‌اند و آن قدر این بیچاره‌ها زحمت کشیدند و زحمت‌هایشان را دیگران به غارت بردند که علیل شدند، افکارشان از بین رفته است. یکی می‌خواهد که بیاید احیا کند این افکار را. و من امیدوارم که ان شاء الله حضرت بقیه الله زودتر تشریف بیاورند و این طبیب واقعی بشر، با آن دم مسیحایی خود اصلاح کند اینها را.
خداوند همه ما را موفق کند که خدمتگزار این ملت باشیم، خدمتگزار اسلام باشیم، خدمتگزار مستضعفان جهان باشیم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته‌

سایت جامع امام خمینی رحمة الله علیه